دین پژوهی

مروری اجمالی بر موضوعات دین

دین پژوهی

مروری اجمالی بر موضوعات دین

ما در این سایت به برخی از ریز موضوعات اجتماعی دینی می پردازیم

۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خداوند» ثبت شده است

صوفی می خواهد خدا را این جا و اکنون بشناسد. او نمی خواهد مانند دیگران تنها به شیوه انفعالی طبق اراده خدا زیست کند. او می خواهد در هر لحظه از زندگی خویش با جهاد اکبر طبق اراده خدا زیست کند. او می خواهد پیوسته به یاد خدا باشد، و به همین دلیل می خواهد از جنبه بیرونی به جنبه دورنی بگراید.

تصوف به یک معنا درون گرایی در اسلام است. تصوف همان رازورزی یا mysticism است و به رازهای الهی مربوط می شود. این واژه در لاتین به معنای بستن دهان و سکوت است. گذر از جهان صوت به جهان سکوت.

این جاست که تحولی باید صورت بگیرد، زیرا همه ما آشفته هستیم. ما چه متدین چه غیر متدین، ذهنمان آشفته است. نتیجه تصوف توانایی تمرکز و جمع کردن ذهن در مرکز آن است. تمرکز یعنی گرایش به مرکز. بنابراین پیداست که مرکز آن قلب انسان است که عرش رحمان نیز هست و سپس زیستن بر مبنای آن مرکز، فن تصوف است.


در مرکز زیستن عملا زیستن با ذکر و در حضور خداوند در همه اوقات است. آسان ترین راه برای کمال و بالخره قدیس شدن این است که در همه کارها خدا را به یاد داشته باشیم.

ولی این امر دشوارترین راه در جهان نیز هست، زیرا انسان پیوسته در غفلت و آشفتگی به سر می برد.

  • ف مریدی

کسوف خداوند

کسوف خورشید گرفتگی است؛ زمانی که مانعی در رسیدن نور مستقیم خورشید به زمین ایجاد می شود. اما مگر خداوند نیز کسوفی دارد؟

این عنوان کتابی است از ماتین بوبر؛ فیلسوف و متأله اتریشی که با درک سالهای جنگ جهانی اول و دوم، به بینشی بسیار عمیق و متعالی از حضور خداوند نایل شد.

از منظر بوبر کسوف خداوند کسوف نور الهی است؛ در واقع چنین است مشخصه برهه ای تاریخی که اینک جهان از سر می گذراند. درست مانند کسوف خورشید که در نفس خورشید تغییری روی نداده بلکه قابلیت قابل از دریافت نور مستقیم آن عاجز گشته است. هر گاه انسان کوشش نماید که در قلمرو تفکر انسانی نیروی خلاقه ای را که از راز نهان پرده برمی دارد، کشف کند، قادر به درک کامل این نیرو نیست. آنچه ضروری است تنها تسلیم و تفویض کل وجودمان به آن حقیقت متعالی یعنی خداوند است. آن کس که از این تفویض امتناع ورزد، در مسؤولیت انسان در وقوع کسوف سهیم است. کسی که به مقام حال نرسیده است حضور الهی را درک نمی کند.


اما مهمترین اثر بوبر کتاب من و تو است؛ کتابی که در آن برای اولین بار از منظر فلسفی و الهیاتی رابطه انسان و خداوند را به شکل من و تو تصویر کرد.

از منظر بوبر تویی که من با آن مواجه می شوم یک شئی مدرک به حواس صرف نیست، مسندالیهی است که من را به اعتبار خود در شناختن و مخاطب ساختن آن تأیید می کند. تو نیز به نوبه خود توسط من مشخص می شود و مخاطب قرار می گیرد. به طوری که من و تو که یکدیگر را مستقیما مخاطب قرار می دهند با پیوندی متقارن به یکدیگر می پیوندند که در عین حفظ فردیت شان آنها را به رابطه زنده ای با یکدیگر مربوط می سازد.

بوبر در سخنرانی خدا و روح انسان می گوید:

کسوف نور الهی را نباید با زوال آن اشتباه کرد، حتی فردایی که بخواهد در این میان حایل شود چه بسا از نگاهداری آن بازماند.

خداوند از ما می خواهد که با آزادی کامل حتی در حالت ناامیدی مفرط رو به سوی او کنیم؛ رو به سوی او کردن در همه حال ممکن است.

(کسوف خداوند:11)


  • ف مریدی

بنام خداوند زیبا و دوستار زیبایی ها

آری خداوند جمیل است و جمال را دوست دارد. در عین حال همواره میان ابناء باخرد بشر رسم بوده است که خداوند زن را مظهر جمال خود در دنیا قرار داده است. او زنان را به نحوی چشمگیر زیبا و جذاب آفرید و میل و انگیزه خودنمایی و خودآرایی را به حد اعلای خود در آنان به ودیعه نهاد. بر این اساس خدای مهربان هرگز زنان را از زیبا بودن و آراستن خود نهی و ممانعت ننموده بلکه در حفظ و کمال آن میل زیبا حد و مرزی قرار داد.

 

اکنون سؤال اینجاست که آیا در آیات کریمه قرآن مجید نکته یا کلامی در خصوص زیبایی زنان آمده است یا نه؟

 

آنچه از ظواهر بر می آید آیه ای در خصوص زیبایی زن در قرآن نیامده است؛ این در حالی است که در مورد زیبایی مردی چون حضرت یوسف نکاتی ذکر شده است. با این حال به نظر می رسد خدای متعال نسبت به زیبایی زنان سکوت نکرده و به نحوی از انحاء آن را بیان کرده است. فلذا لازم است با نگاهی دیگر و چشمی تیزتر آیات مربوط به زنان در قرآن کریم بازخوانی شود تا از خلال نکات مربوط به زنان جنبه هایی از زیبایی زنان آشکار گردد.

 

در یک نگاه اجمالی اگر به داستان بلقیس و حضرت سلیمان از یک سو و داستان سیراب کردن گوسفندان حضرت شعیب توسط حضرت موسی نگاهی بیافکنیم به موردی مشترک در مورد زنان دست می یابیم. در هر دوی این موارد یکی آشکار کردن ساق پای بلقیس و دیگری پنهان ماندن ساق های دختران شعیب در حال راه رفتن، از نکات قابل توجهی است که سلیمان و موسی در مواجهه با زنان جوان با آن روبرو می شوند؛ به طوری که در نهایت به ازدواج با آن زنان نیز منجر می شود.

 

قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِیرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ «44 نمل»

 

به او (بلقیس) گفته شد: وارد قصر شو! پس چون آن را دید، پنداشت بِرکه آبى است، (براى عبور) جامه از ساق پایش برگرفت، (تا تر نشود. سلیمان به او) گفت: (این جا آبى نیست،) بلکه قصرى از شیشه و بلور صیقلى است. (ملکه‌ى سبا) گفت: پروردگارا! من به خودم ظلم کردم و (اکنون) همراه سلیمان، در برابر پروردگار جهانیان سر تسلیم فرود آورده‌ام.

 

فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیاءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ «25 قصص»

 

پس (چیزى نگذشت که) یکى از آن دو (زن) در حالى که با حیا وعفّت راه مى‌رفت به نزد او آمد و گفت: همانا پدرم از شما دعوت مى‌کند تا مزد این‌که براى ما آب دادى به تو بپردازد. پس همین‌که‌موسى به نزد آن پدر پیر (حضرت شعیب) آمد و سرگذشت خود را براى او بازگو کرد، او گفت:

 

نترس، تو از (دست) گروه ستمگران نجات یافتى.

 

گرچه مراد از بیان این دو آیه قطعا بیان زیبایی زن در قرآن نمی باشد، اما از آنجاییکه منجر به پیوند ازدواج گردیده است می تواند نشانه ای از آشکار شدن جذابیت زنانه و کشف آن توسط مردان باشد.

 

این بحث را می توان به موضوع حجاب زنان در جامعه اسلامی پیوند داد؛ در واقع با به رسمیت شناختن ضرورت زیبایی زنان و میل به خودآیی آنان موضوع و معضل بدحجابی در جامعه چگونه قابل طرح و مواجهه است؟

 

 

 

کاش حاکمان و علمایِ ما راهِ دیگری برای محجبه کردنِ زنان انتخاب می کردند و برای قانع کردنِ آنها منطق و زبانِ نورانی تأویل را به کار می گرفتند، نه زبانِ خشکِ قانونِ مجلس را که حاصلِ تراوشاتِ اذهانِ بی نشاط است و راهی به روشنایی ندارد؛ فقط باید است و تحکم.

ماجرا از جایی آغاز می شود که باید بگویم این جماعت صبر ندارند چون صبر ندارند مردم را مخصوصا زنان را ناشکیبا بار آوردند! حال آنکه صبر تنها وسیله برای انسان است هم در شناخت هم در تأویل و در افشایِ زیبایی.

واضح تر بگویم در همه این چند ده سال مشکل این بود که تصمیم گیرانِ فرهنگی در طرح ها و تصمیم ها عجولانه عنصرِ زیبایی را عمدا یا سهوا نادیده گرفتند حال آن که کانونی ترین مساله در این موضوع، زیبایی است و زن مظهرِ زیبایی است که مدام می خواهد با ظهورش عالم را پر کند و اسماءِ جمالیه الهی را  افشا بل متجلی نماید. اما افشایِ عجولانه، کشف و لذتِ کشفِ متعالی را از همه می گیرد، مخصوصا از مرد که ذاتا کارش تأویلِ زن است. موسی را ببینید وقتی سرچاه به دخترانِ شعیب بر می خورد و گوسفندانشان را سیراب می کند موقع رفتن به خانه ی آنها با این که راه را نمی شناسد؛ جلوتر می افتد چون می داند اگر پشتِ سرِ آنها برود ممکن است بی صبری کند و مجالِ کشف را از دست بدهد حال آنکه موسی کمی عجول است برایِ رفتن سمتِ خدا هم می گوید "عجلت الیک رب لترضی". از این رهگذر زن اگر در حجاب باشد نورِ زیبایی اش می تواند مرد را مُسخّر کند، مرد با این نور هدایت شود و زن را تأویل کند و زیبایی اش را بیشتر کشف کند و به منبعِ نور نزدیکتر شود. اما حجاب که می افتد یا دچارِ خدشه می شود؛ کشف و تأویل به ورطه حرمان و عسرت می افتند؛ از همه بدتر عالمِ شهادت مبتذل می شود؛ بالطبع انسان استعدادِ غیب را از دست می دهد.


  • ف مریدی