دین پژوهی

مروری اجمالی بر موضوعات دین

دین پژوهی

مروری اجمالی بر موضوعات دین

ما در این سایت به برخی از ریز موضوعات اجتماعی دینی می پردازیم

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زن» ثبت شده است

زن در نظرگاه عارفان

کتاب راهزن عقل و دین یا زن در نظرگاه عارفان، نوشته مهری زینی، اثری ارزشمند در مورد جایگاه عرفانی زن در اسلام است.

در عرفان دو نگاه عابدانه( مبتنی بر خوف و زهد) و نگاه عاشقانه( مبتنی بر عشق و محبت) وجود دارد؛ از این منظر نگرش به زنان نیز می تواند برخاسته از هر یک از این دو باشد.

زن در تصوف عابدانه مظهر و مصداق نفس اماره است که گریز از او راه بهشت است. لذا عارفان در این نگرش زن را پست و فرومایه می انگارند.

اما در عرفان عاشقانه زن عامل عروج معنوی و مظهر اتم و اکمل شهود حق است؛ که با عشق به زن می توان به مقامی ارجمند و باکرامت دست یافت.

این کتاب با رویکرد عرفان عاشقانه به زن، جایگاه زنان را در عرفان و درک حقیقت آشکار می سازد. و نمونه های بارزی از زنان عارفه برجسته را بازگو می کند.

  • ف مریدی

همانطور که از عنوان این اثر برمی آید، اربع و اربعین، این اثر در زیر مجموعه های حدیثی اربعین یا چهل حدیث نویسی قرار دارد. نگارش اربعین، پیشینه ای بس دراز دارد و سنت اربعین نویسی، از قرنهای نخستین تاریخ اسلام آغاز شده است. این سنت، برخاسته از فرمایش پیامبر گرامی اسلام است که فرمود: من حفظ من امتی اربعین حدیثا مما یحتاجون الیه من امر دینهم، بعثه الله یوم القیامه فقیها عالما؛ هر کس به سود امت من چهل حدیث حفظ کند که در کار دین بدان نیازمندند، خداوند در روز قیامت او را فقیه و دانشمند مبعوث می‌کند. علامه مجلسی بر این عقیده است که حدیث اربعین، به طور مستفیض از طریق خاصه و عامه نقل گردیده و حتی به حد تواتر معنوی هم رسیده است.[1]

ما در این مجموعه حدیثی سعی کردیم ضمن بیان چهل روایت صحیح از اولیای الهی ع ، ابتدای بحث را با جملاتی درخور موضوع از آیات شریفه قرآن کریم مزین کنیم. از این روی آن را اربع و اربعین آیه در مورد کرامت زنان نام گذاشتیم. در واقع با بیان چهار نشانه از قرآن و ذکر چهل روایت از پیشوایان دین، برای اولین بار به موضوع حرمت و کرامت زن به طور مستقل اقدام نمودیم.

در این نوشتار سخن از کرامت زنان در کلام اولیای الهی است. اولین نکته ای که از این عنوان به ذهن می رسد آن است که اساسا کرامت به چه معناست؟ شاید برخی خرده بگیرند که کرامت واژه آشنایی است و نیازی به توضیح ندارد. من به عنوان نویسنده این سطور این ادعا را رد می کنم. زیرا به تجربه دریافته ام که آنانی که بیش از همه دم از ارزش های انسانی می زنند در عمل از همه کم کارترند. زیرا اگر کسی اهل عمل باشد دیگر نیازی به شعار و تبلیغات ندارد. این نکته نیز در مورد زنان و مباحث مربوط به آنان صادق است.

به عنوان نمونه در برخی مراکز مربوط به مطالعات اسلامی زنان، اولین گفتار و آموزه به متقاضیان آموزش در حوزه زنان این جمله است که:

زنان فرودستند...

مگر فرو دستی چیز بدی است...؟

حال باید پرسید که آیا با چنین ادبیات و طرز فکری می توان باور و تعریف درستی از کرامت زنان داشت؟

سید محمد حسین فضل الله از جمله اندیشمندان معاصری است که علی رغم جریان فکری موجود علیه زنان، آثار ارزشمندی در این باره نگاشته است. او در کتاب دنیای زن چنین می نویسد:

زن در روند زندگی نقش انسانی را ایفا می کند که از موضع رنج و احساس و تلاش و پرستاری، زندگی می بخشد و این بخشش او را پایانی نیست. ... اما این انسان مؤنث در زندگی خود پیچیدگی های تاریخی بسیاری را در داد و ستد دیگران با وی و نگرش هایشان به او و ستمی که به انسانیتش روا داشته اند و او را تا حد موجودی غیر مفید فروکاسته اند، از سر گذرانده است. او نقشی جز خدمت گزاری به مرد و فرزندآوری برای او نداشته است، بی آنکه استقلالی درباره زندگی خصوصی خود داشته باشد و بی آنکه بتواند بخواهد یا نخواهد. زیرا او همیشه انسان نارسی بوده که در درجه فرودین و دوم انسانیت جای داشته است( فضل الله،1389: 22).

طبق نظر بسیاری از اندیشمندان حوزه مطالعات زنان، زنان با دور نگاه داشتن از اجتماع و فرهنگ، نه تنها تصویر درستی از خود ندارند بلکه تمامی عرصه های دانش و اندیشه را به مردان سپرده اند. در واقع زنان با دور شده از هویت اصیل خود از مردان می آموزند که چگونه به خود و دنیای اطراف نگریسته و طبق ساختارهای علمی آنان حرکت کنند. این قضیه در مورد آموزه های دینی و تفسیرهای زنانه از احکام و دستورهای الهی مصداق بیشتری دارد. به عنوان نمونه با گذشت چند دهه از انقلاب اسلامی ایران، مراکز دینی و فرهنگی مربوط به زنان هنوز با اثری تفسیری به قلم زنان مواجه نشده است. کتاب جنس دوم به قلم خانم سیمون دوبوار، بنیادی ترین اثر فمینیستی قرن بیستم شناخته می شود. دوبوار معتقد بود که در جوامع مردسالار نه تنها زن بلکه انسان بودن از منظر مردان تعریف می شود. زن به آن سبب که مرد نیست تبدیل به دیگری می شود؛ یعنی ابژه ای که وجودش را مرد تعریف و تفسیر می کند. از این رو زن همواره تابع مرد است و خود را در مهمترین نهادهای اجتماعی و فرهنگی چون دین، دولت، آموزش و ... دارای نقش ثانوی و موهوم می داند. به عقیده دوبوار زن اگر می خواهد به انسانی واجد اهمیت تبدیل شود و رده بندی مردانه از زن به منزله دیگری را به چالش بکشد، بایستی بندهای جامعه مردسالار را از هم بگسلد و تعریف جدیدی از خود ارایه دهد.

درباره انسان نبودن زن تعابیر پراکنده ای از برخی فلاسفه و ادیبان به چشم می خورد؛ صدرالمتألهین و ملاهادی سبزواری، زن را در ردیف حیوانات به شمار آورده اند. یا ارسطو زن را دارای خلقتی ناقص می دانست. آکویناس فیلسوف مسیحی نیز زن را حیوانی متزلزل دانسته است( علاسوند،1391: 13). این در حالی است که مطالعه و بررسی دقیق تر آثار این اندیشمندان نشان می دهد که این عبارت ها در مبانی نظری و فلسفی خودشان هیچ پشتوانه علمی ندارد.

نگرش فرودستانه به زن تنها ویژه مردان نیست، بلکه بیشتر زنان نیز می پندارند که از نظر انسانی در جایگاه پستی قرار دارند. در جامعه نیز این پندار وجود دارد که زن جنس ضعیف و کم خرد است. این اشتباهات در نگرش مردان و زنان به موضوع زن، حاکی از انحرافی عمیق در اندیشه و عمل اعضای جامعه از اسلام اصیل است.  اولین و آشکارترین پیام الهی در مورد سرشت و گوهره انسانی زنان در ابتدای سوره نساء آمده است: خلقکم من نفس واحده؛ حقیقت و ماهیت زن و مرد یکسان و برابر است. تنها تفاوتی که اسلام میان مردان و زنان قائل است تفاوت در آفرینش بدن های آنهاست؛ گرچه این تفاوت در زندگی مادی آثاری دربر دارد اما هرگز به معنای برتری یکی بر دیگری نیست. با این حال در گذشته درک نص قرآن و حدیث، تا اندازه زیادی برگرفته از واقعیات اجتماعی حاکم و نیز رسوبات فرهنگ جاهلی و سایر اقوام قدیم، بود، رویکردهای غیر انسانی و زن ستیزانه در آن به وفور شکل گرفت. اما در زمان معاصر و با نگرش نوین به قرآن و سنت، به صورتی بی طرفانه و آزاداندیشانه، به چرخشی مثبت در زمینه اعتراف به انسانیت زن و جایگاه والای او در جامعه اذعان می شود.

از آنجا که انسان در مفهوم قرآنی مشتی از خاک زمین و دمی از روح خداست و جوهر این دم، جان و خردی است که ویژگی انسانی بدو بخشیده است. بنابراین انسان توان مادی دارد که در تکاپوی جسمانی و فعالیت های غریزی او نمود پیدا می کند، و توان معنوی که خرد و احساس و شعور و مانند آن را دربر می گیرد، و زن و مرد در این مورد با هم برابرند( همان: 33).

تاریخ گواهی می دهد که بار پیامبری از سوی خداوند مبعوث شده بانویی ارجمند او را همراهی کرده است؛ بانویی که چه بسا از لطف ازلی پروردگار بهره مند است؛ هاجر در کنار ابراهیم ع، آسیه در کنار موسی ع، مریم در کنار عیسی ع و خدیجه در کنار محمد ص. در حالی که پیامبر اسلام ص در دورانی رسالت خود را آغاز کرد که اعراب جاهلی پست ترین نگاه را به زنان داشتند؛ زن در میان اعراب موجودی وابسته و نگون بخت بود که از تمامی حقوق انسانی، اجتماعی و اقتصادی بی بهره بود. پیامبر اکرم ص برای اعتلای اخلاق و پاسداشت مقام انسانی زنان راهی بس دشوار و سهمگین پیش رو داشت. شاید او کار خود را در کنار ارایه رفتار و گفتار پسندیده، با تکرار این جمله آغاز کرد که:

«محبوب های سه گانه من از دنیای شما زن، عطر و نماز است»[2]

تنها این جمله در میان افکار و باورهای زن ستیز اعراب آن دوران تأثیری شگرف برجای گذارد تا حدی که قرن ها پس از آن، علاوه بر ایجاد شگفتی و تحیر، دستمایه نگاه هنرمندانه  و ذوقی عارفان و مفسران قرار گرفت. بسیاری از آنان با ارایه تفاسیر نمادین و رمزگونه، در پی علت یابی محبوبیت زنان از منظر پیامبر خدا ص برآمدند و حتی برخی دیگر نیز با زبان شکوه و گلایه آن را از شأن و مقام نبوت دور دانستند. در این میان از منظر ابن عربی قضیه به نحو دیگری است: آنگاه خدا زنان را برای او دوست داشتنی کرد و او نیز ایشان را به سبب عنایت الهی به آنان دوست می داشت. در واقع وی زنان را بدان سبب دوست می داشت که خدا ایشان را برای او دوست داشتنی کرده بود.[3]

ابن عربی بر خلاف سایر عرفا، در آثار خود ترتیب ضبط اولیه حدیث را به کار برده است؛ در واقع سایر عرفا که در ضبط حدیث نساء را بعد از کلمه طیب قرار داده اند، هنوز دارای رگمایه هایی از دیدگاه منفی تصوف نسبت به زن بوده اند. از منظر ابن عربی محبت خداوند به آدم شبیه محبت آدم به حواست؛ بنابراین آدم در عشق به حوا از خداوند سرمشق گرفت. پس عشق روحانی مرد به زن در واقع همان عشق وی به رب خود است. همین گونه زن آینه یا مظهری است که مرد در آن صورت الهی خود را می بیند. حوا آدم را به شناخت نفس خود و از آن رهگذر به معرفت ربش راهبرست، پس حوا یا توسعا هر زن دیگر، می تواند واسطه بین عارف و خدا باشد.[4]

یکی دیگر از وجوهی که بر عظمت جایگاه زن در اسلام اشاره دارد، رحامت زنان است؛ در واقع خالقیت با تمام شؤون و ساحات آن اختصاص به خداوند دارد. از آنجا که زن محل ظهور خالقیت و رحامت است پس به عنوان مظهر اسم الرحمن، بنیان گذار رحامت در میان انسان ها محسوب می شود. در آموزه های دینی موضوع رحامت اهمیت و ضرورتی ویژه دارد به طوری که قطع رحامت در کنار فساد در زمین قرار گرفته است( صادقی ارزگانی، 1389: 122). امام خمینی در این باره می فرماید:

یک شب مادر نسبت به فرزندش از سال ها عمر پدر متعهد ارزنده تر است، تجسم عطوفت و رحمت در دیدگان نورانی مادر، بارقه رحمت و عطوفت رب العالمین است. خداوند تبارک و تعالی قلب و جان مادران را با نور رحمت ربوبیت خود آمیخته آنگونه که وصف آن را کسی نتوان کرد به شناخت کسی جز مادران درنیاید و این رحمت لایزال است ...( خمینی، 1371: 47)

از این جهت است که مولوی این جمله را به پیامبر ص منسوب کرده است:

«انهن یغلبن العاقل و یغلبهن الجاهل»

«مردان عاقل و خردمند مغلوب زنان و مردان جاهل و تندخو غالب بر آنها هستند»( مولانا، مثنوی معنوی، دفتر اول: 110)

گرچه تصور غالب و حاکم بر اندیشه مردسالاری ممکن است این کلام را نپذیرد و بلافاصله آن را مردود بداند، اما نکته قابل توجه آن است که لطف، محبت و رقت قلب وصف انسانی است که در عاقلان بیشتر وجود دارد، لذا زمینه ای را در مردان عاقل فراهم می سازد که مقام زن را در نظام خلقت به خوبی درک کنند و او را مظهر برتر جمال و کمال محبوب حقیقی بیابند و در نتیجه مغلوب و دلباخته او گردند( صادقی ارزگانی، 1389: 119).

یکی از ساحت های انسان شناسی شناخت کرامت الهی انسان است. کرامت انسان ریشه قرآنی دارد و شاید بتوان گفت که در اسلام بیش از هر آیین دیگری بدان اهمیت داده و پرداخته است. کرامت معانی متعددی دارد: امور عجیب و شگفت انگیز، بزرگی و سخاوت، سرافراز و ارجمندی و عزت. اما مراد ما از کرامت الهی انسان آن است که خدای متعال انسان را در مقایسه با موجودات دیگر برتری های فراوان بخشیده و او را تا مقام جانشینی خود در زمین ارج نهاده است. به عنوان نمونه از منظر بعضی اندیشمندان مسلمان[5]، تبارک الله گفتن خداوند بر خود در خلقت انسان حکایت از شرافت این مخلوق دارد( صادقی ارزگانی، 1389: 82).

از سوی دیگر خدای متعال عالم را به گونه ای آفرید که مسخر و تحت تسلط آدمی قرار گیرد، تا در سایه این تسخیر بتواند از بیشترین مواهب الهی بهترین استفاده را ببرد. این امتیاز تنها از آن انسان است و هیچ موجود دیگری در آن با او شریک نیست.

ذات اقدس الهی نخست سفره جهان آفرینش را پهن کرد و سپس مهمان را دعوت نمود... خداوند نخست مائده و مأدبه را آماده کرد و سپس خلیفه خود را آفرید و او را به عنوان مهمان بر سر آن مائده پرنعمت و رنگین فراخواند( جوادی آملی، 1386: 219).

سخن در مورد کرامت الهی انسان فراوان است بطوری که عمده سخن در مورد کرامت اکتسابی انسان و مسیری است که او در راه رسیدن به کمال خود و بهره وری از موهبت های موجود، می پیماید. اما آنچه اهمیت دارد این است که تمام ابناء بشر از هر قوم و نژاد و طایفه و آیینی که باشند برخوردار از کرامت ذاتی انسانی هستند. کرامتی که زن و مرد نیز در آن کاملا یکسان و برابر، و دارای اهمیت و درخور توجه اند.

همه آحاد انسانی اعم از زن و مرد می توانند به بالاترین تکامل معنوی دست یابند و پیمودن مدارج کمال روحانی تنها مخصوص مردان نیست؛ زیرا مرد یا زن بودن از ویژگی های جسمی است و رسیدن به کمال معنوی در گرو جنسیت نیست تا در بین دو جنس تفاوتی پدید آید. در این باره تعبیر عطار نیشابوری بسیار زیباست:

اینجا که این قوم هستند، همه نیست توحیدند. وجود من و تو کی ماند تا به زن و مرد چه رسد؟[6]

 

 

 



[1] . دانشنامه جهان اسلام، مدخل "چهل حدیث" از سید مصطفى احمدزاده، بازیابی: 1392.

[2] . محمدباقر مجلسی،بحارالانوار، بیروت،1403، ج80، ص 16.

[3] . مهری، زینی، 1391، راهزن عقل و دین، ص 140.

[4] . اکبر افراسیاب پور، زیبایی پرستی در عرفان اسلامی، تهران: طهوری، 1380، ص 182. راهزن عقل و دین، ص 137.

[5] . امام خمینی، تقریرات فلسفه.

[6] . عطار نیشابوری، تذکره الاولیاء، ج1، ص59. مهری زینی، زن در نظرگاه عارفان، ص253.


  • ف مریدی

مکر زنان

از قدیم مرسوم بوده که زنان را موجوداتی مکار و حیله گر می شناختند. و در هر آشوب و بلوایی رد پایی از زن را دنبال می کردند.
اما این نکته چقدر صحت دارد؟
ریشه اصلی این تفکر از کجا نشأت می گیرد؟
چه مراجع و منابعی این قضیه را تأیید کرده اند؟
نظر دین در این باره چیست؟
؟
؟
؟
ادامه دارد....
  • ف مریدی

بنام خداوند زیبا و دوستار زیبایی ها

آری خداوند جمیل است و جمال را دوست دارد. در عین حال همواره میان ابناء باخرد بشر رسم بوده است که خداوند زن را مظهر جمال خود در دنیا قرار داده است. او زنان را به نحوی چشمگیر زیبا و جذاب آفرید و میل و انگیزه خودنمایی و خودآرایی را به حد اعلای خود در آنان به ودیعه نهاد. بر این اساس خدای مهربان هرگز زنان را از زیبا بودن و آراستن خود نهی و ممانعت ننموده بلکه در حفظ و کمال آن میل زیبا حد و مرزی قرار داد.

 

اکنون سؤال اینجاست که آیا در آیات کریمه قرآن مجید نکته یا کلامی در خصوص زیبایی زنان آمده است یا نه؟

 

آنچه از ظواهر بر می آید آیه ای در خصوص زیبایی زن در قرآن نیامده است؛ این در حالی است که در مورد زیبایی مردی چون حضرت یوسف نکاتی ذکر شده است. با این حال به نظر می رسد خدای متعال نسبت به زیبایی زنان سکوت نکرده و به نحوی از انحاء آن را بیان کرده است. فلذا لازم است با نگاهی دیگر و چشمی تیزتر آیات مربوط به زنان در قرآن کریم بازخوانی شود تا از خلال نکات مربوط به زنان جنبه هایی از زیبایی زنان آشکار گردد.

 

در یک نگاه اجمالی اگر به داستان بلقیس و حضرت سلیمان از یک سو و داستان سیراب کردن گوسفندان حضرت شعیب توسط حضرت موسی نگاهی بیافکنیم به موردی مشترک در مورد زنان دست می یابیم. در هر دوی این موارد یکی آشکار کردن ساق پای بلقیس و دیگری پنهان ماندن ساق های دختران شعیب در حال راه رفتن، از نکات قابل توجهی است که سلیمان و موسی در مواجهه با زنان جوان با آن روبرو می شوند؛ به طوری که در نهایت به ازدواج با آن زنان نیز منجر می شود.

 

قِیلَ لَهَا ادْخُلِی الصَّرْحَ فَلَمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ کَشَفَتْ عَنْ ساقَیْها قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِیرَ قالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَیْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ «44 نمل»

 

به او (بلقیس) گفته شد: وارد قصر شو! پس چون آن را دید، پنداشت بِرکه آبى است، (براى عبور) جامه از ساق پایش برگرفت، (تا تر نشود. سلیمان به او) گفت: (این جا آبى نیست،) بلکه قصرى از شیشه و بلور صیقلى است. (ملکه‌ى سبا) گفت: پروردگارا! من به خودم ظلم کردم و (اکنون) همراه سلیمان، در برابر پروردگار جهانیان سر تسلیم فرود آورده‌ام.

 

فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیاءٍ قالَتْ إِنَّ أَبِی یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ «25 قصص»

 

پس (چیزى نگذشت که) یکى از آن دو (زن) در حالى که با حیا وعفّت راه مى‌رفت به نزد او آمد و گفت: همانا پدرم از شما دعوت مى‌کند تا مزد این‌که براى ما آب دادى به تو بپردازد. پس همین‌که‌موسى به نزد آن پدر پیر (حضرت شعیب) آمد و سرگذشت خود را براى او بازگو کرد، او گفت:

 

نترس، تو از (دست) گروه ستمگران نجات یافتى.

 

گرچه مراد از بیان این دو آیه قطعا بیان زیبایی زن در قرآن نمی باشد، اما از آنجاییکه منجر به پیوند ازدواج گردیده است می تواند نشانه ای از آشکار شدن جذابیت زنانه و کشف آن توسط مردان باشد.

 

این بحث را می توان به موضوع حجاب زنان در جامعه اسلامی پیوند داد؛ در واقع با به رسمیت شناختن ضرورت زیبایی زنان و میل به خودآیی آنان موضوع و معضل بدحجابی در جامعه چگونه قابل طرح و مواجهه است؟

 

 

 

کاش حاکمان و علمایِ ما راهِ دیگری برای محجبه کردنِ زنان انتخاب می کردند و برای قانع کردنِ آنها منطق و زبانِ نورانی تأویل را به کار می گرفتند، نه زبانِ خشکِ قانونِ مجلس را که حاصلِ تراوشاتِ اذهانِ بی نشاط است و راهی به روشنایی ندارد؛ فقط باید است و تحکم.

ماجرا از جایی آغاز می شود که باید بگویم این جماعت صبر ندارند چون صبر ندارند مردم را مخصوصا زنان را ناشکیبا بار آوردند! حال آنکه صبر تنها وسیله برای انسان است هم در شناخت هم در تأویل و در افشایِ زیبایی.

واضح تر بگویم در همه این چند ده سال مشکل این بود که تصمیم گیرانِ فرهنگی در طرح ها و تصمیم ها عجولانه عنصرِ زیبایی را عمدا یا سهوا نادیده گرفتند حال آن که کانونی ترین مساله در این موضوع، زیبایی است و زن مظهرِ زیبایی است که مدام می خواهد با ظهورش عالم را پر کند و اسماءِ جمالیه الهی را  افشا بل متجلی نماید. اما افشایِ عجولانه، کشف و لذتِ کشفِ متعالی را از همه می گیرد، مخصوصا از مرد که ذاتا کارش تأویلِ زن است. موسی را ببینید وقتی سرچاه به دخترانِ شعیب بر می خورد و گوسفندانشان را سیراب می کند موقع رفتن به خانه ی آنها با این که راه را نمی شناسد؛ جلوتر می افتد چون می داند اگر پشتِ سرِ آنها برود ممکن است بی صبری کند و مجالِ کشف را از دست بدهد حال آنکه موسی کمی عجول است برایِ رفتن سمتِ خدا هم می گوید "عجلت الیک رب لترضی". از این رهگذر زن اگر در حجاب باشد نورِ زیبایی اش می تواند مرد را مُسخّر کند، مرد با این نور هدایت شود و زن را تأویل کند و زیبایی اش را بیشتر کشف کند و به منبعِ نور نزدیکتر شود. اما حجاب که می افتد یا دچارِ خدشه می شود؛ کشف و تأویل به ورطه حرمان و عسرت می افتند؛ از همه بدتر عالمِ شهادت مبتذل می شود؛ بالطبع انسان استعدادِ غیب را از دست می دهد.


  • ف مریدی